نفرتی که تبدیل به عشق شد p1

Melody Melody Melody · 1403/11/08 18:30 · خواندن 2 دقیقه

اینم از پارت1

رمان جدید اوردم بیا 

✧○ꊞ○ꊞ○•̩̩͙✩•̩̩͙○♡๑•୨୧  ୨୧•๑♡○•̩̩͙✩•̩̩͙○ꊞ○ꊞ○✧

Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ*:..*:..。o○ ○o。..:*..:*Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

»»————>  <————««

‧͙⁺˚*・༓☾ ☽༓・*˚⁺‧͙

#تیانا

سلام من تیانام 23 سالمه 3 تا بهترین دوست دارم که خیلی دوسشون میدارم😃

و همینطور یک پسر عمویی که دیوونه منه و تا الان چندباری میخواست بهم تجاوز کنه که من در رفتم 

حالا میگین چرا زنگ نمیزنم به پلیس 

چون اون همیشه و همه جا حواسش هست که دوربین هست یا نه کسی نگاه میکنه یا نه و برای همین مدرک ندارم که بگم 

و حالا من و اون توی یک مکان کار می کنیم توی شرکت بابای من 

و من دستیار ارشامم که میشه ارشد من چون سنش بیشتره اون 26 سالشه

و الان هم باید برم سرکار

20 دقیقه بعد👇👇

خب رسیدم شرکت من برم توی دفترم و بعد یهو دیدم ارشام اومد توی اتاقم و درو بست و قفل کرد

تیانا:اینجا چه گوهی میخوری

ارشام:اومدم تو دفتر دستیارم مشکلی هست؟ 

تیانا:تاوقتی من اجازه ندم تو نمیتونی بیای

ارشام:اون وقت چرا شما باید اجازه بدی خانم کوشولو

تیانا:ارشام ولم کن امروز حوصله ندارم

ارشام:نمیشه و نمیتونم من نمیدونم صبر کنم که یک روزی بیاد که تو مال من شی

تیانا:من بمیرمم عاشق تو نمیشم اگرم بشم باید رفتارتو اصلاح کنی

ارشام:اون وقت کدوم رفتارم؟ 

تیانا:خشن بودنت و این رفتار چندش منحرفین

ارشام:اولیش شاید ولی دومی امکان نداره

#ارشام

رفتم نزدیکشو و کمرشو گرفتم و به سمت خودم کشیدم و لبام رو روی لباش گذاشتم و اون لبای صورتی رنگش رو خوردم 

تیانا هی تقلا میکرد و میخوای خودشو ارم جدا کنه ولی زورش نمیرسید برای همین بیخیال شد و همراهی کرد و وقتی نفس هردومون تموم شد ولش کردم

ارشام:دیدی خودتم خوشت میاد و همراهی میکنی

تیانا:نه خ وشم نمیاد فقط دیدم چاره ای نیس و تا همراهی نکنم ول نمیکنی برای همین همراهی کردم که زود از شرت خلاص شم حالا هم برو گمشو بیرون

ارشام:درسته درسته.... من نمیرم تا وقتی که بخوای دوست دخترم بشی

تیانا:پس جفتمون همینجا میمیرم 

ارشام:ای توله

تیانا:منو اونجوری صدا نزن و منو با اون جنده هایی که هرشب زیرت هستن یکی نکن

ارشام:اووو راست میگی تو هنوز مال من نشدی و بعدشم هیچکی زیر من نمیاد هرشب من فقط و فقط منتظر توعم 

تیانا:من بمیرمم عاشق تو نمیشم و بعدش هم خب ب من چ منتظر من نباش چون یک چیز غیر ممکن درخواست کردی

ارشام:اگر خشن بودنم رو دست کنم دوست دخترم میشی؟ 

تیانا:نمیدونم.... امممممممممممممممممممممممممم شاید بشم پس تلاشتو بکن... حالا هم برو

ارشام:خب قبوله از این ب بعد من دیگه با تو خشن نیستم 

تیانا:...... 

 

 

 

 

 

2700 کاراکتر 

خب اینم پارت 1

برای پارت بعدی 5 کامنت❤