نفرتی که تبدیل به عشق شد p11

Melody Melody Melody · 1404/1/18 22:53 · خواندن 5 دقیقه

اینم پارت جدیددددد

اینم پارت جدیدش

☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠

· · ─────── ·𖥸· ─────── · ·

.•*•.•*•.•*•.•*•.•*•.•*•.

#تیانا

مایک منو با عشق داشت میبوسید که یهو ارشام اومد داخل و داد زد

A:ولش کن مایک 

T:ب تو هیچ ربطی نداره.... تا حالا که شبه حتی نیومدی دنبالم حالا یادت اومده منم هستم؟ 

A:تیانا فعلا با من بحث نکن..... فقط از بغلش بیا بیرون 

M:چرا باید از بغل من بیاد بغل تو؟ 

A:چون دوست پسرشم

M:منم اکسشم          T:ارشام فعلا اصلا نمخوام ببینمت

A:مهم اینه من میخوام ببینمت 

M:خب دیدیش.... حالا راه باز جاده دراز... بفرمایید

A:مایک میدونی که میتونم با گفتن یک جمله از دنیا محوت کنم 

T:تو غلط میکنی

ارشام دیگه جوش اومده بود ک من طرفداری مایک رو میکنم 

M:خب بیا محوم کن

ارشام اومد دهن باز کنه که داد زدم

T:ارشام خفه شو و از اینجا گمشو بیرون 

و بعدشم اشکام سرازیر شد 

A:تیانا بزا.....         T:انگار نشنیدی چی گفتم

چاقوی روی میز کنارم رو برداشتم و گذاشتمش لب گردنم

A:تیانا بیا حرف بزنیم 

یهو مایک خودشو انداخت رومو چاقو از دستم دراورد

M:واقعا الان انتخابت منم؟ 

با گریه گفتم

T:ارهه... فقط بگو بره

ارشام که صحنه رو دید بیشتر حسودی کرد و دیگه خودش دست بکار شد 

اومد و مایک رو هول داد و منو بغل کرد و عین کیسه گونی انداخت رو شونش

من با مشت محکم زدم رو کمرش ولی تاثیری نداشت که دیگه داد زدم

T:مایکککک کمکم کنن 

مایک حمله کرد به ارشام و زد به پشتش که ارشام منو گذاشت زمین و با یک دستش دوتا دست باریک و کوچیک منو گرفت 

من تقلا میکردم که دستامو ول کنه ولی بی فایده بود که یهو ارشام صورتشو نزدیکم کرد و منو بوسید و من در لحظه دستامو ازاد کردم و با صورتی گریون یک سیلی بهش زدم و رفتم پشت مایک وایستادم 

M:حالت خوبه؟       T:نهه 

A:باشه تیانا خانوم.... حالا که همکاری نمیکنی کاری میکنم بکنی 

ارشام با عصبانیت رفت بیرون و ماهم درو قفل کردیم و من توی بغل مایک غش کردم 

مایک منو پرنسسی بغل کرد و گذاشت رو تخت 

چاقو رو گذاشت توی کشو و یک قرص گذاشت رو لبم و اب داد بهم و منم تلاشمو کردم بخورم و وقتی خوردم دیگه بیهوش شدم و نفهمیدم بعدش چیشد ولی صبح که بیدار شدم همه چیز عادی بود به جز اینکه صورت مایک پر از زخم بود 

T:مایک چرا صورتت زخمیه

M:هیچی نگران نباش 

رفتم از کنار بغلش کردم و گفتم 

T:هنوز دوسم داری؟         M:اره عاشقتم 

T:داری راستشو میگی؟      M:معلومه

T:از کجا بدونم دوباره ولم نمیکنی

M:میتونی امتحان کنی     T:ولی من..... 

M:هنوزم ارشام رو دوست داری؟ 

T:نمیدونم..... فقط کافی بود قبول کنه ک کار اشتباهی کرده ولی نمیخواد قبول کنه و اشتباه از منه همیشه 

M:اممممم خب شایدددد.... راستش چرا دروغ منم نمیدونم راجبش

T:اون منو اورده اینجا و باید هنوز 2 سال و 6 ماه دیگه بمونم 

M:چقدر زود این 6 ماه گذشت 

T:اوهوم ولی احساس میکنم همش رو هدر دادم با اون 

M:اگر تو این احساسو داری پس دلیلی نداری هنوز باهاش باشی

T:اره ولی نمیدونم چرا یک حسی بهم میگه نه هنوزم.... 

یهو یکی از در اومد داخل ارشام بود 

A:پس هنوز دوسم داری      T:من اینو نگفتم

A:پس دوسم نداری      T:من اینم نگفتم 

A:باید حرف بزنیم      T:من حرفی ندارم با تو بزنم

A:ولی من دارم 

مچ دستمو گرفت و کشید.... از اون ورم مایک کشید

M:کجا کجا.... گفت حرفی باهات نداره

A:ولی من باهاش حرف دارم 

رو ب مایک کردم و گفتم

T:زود بر میگردم زیاد نمیمونم 

M:مواظب خودت باش     T:باش.... باییی   M:بای

رفتم با ارشام و گفت

A:من دقیقا چکار کردی 

پوز خند زدم و گفتم

T:حتی نمیدونی چیکار کردی... خیلی راحتی

A:خب تو بگو من چیکار کردم

دیگه حریم گرفت و هرچی عصبانیت داشتم رو ریختم بیرون و عین رپرا تند تند حرف زدم

T:فقط اینکه تو نمیخواستی باور کنی اونم کاری رو که کردی و همش رو تقصیر من انداختی که من زیادی بزرگش کردم و هنوزم نمیخوای باور کنی که همه اینکارا رو کردی

A:ببین اون شب من قبول میکنم یک معامله رو به تو ترجیح دادم ولی اومدم عذر خواهی کنم .... پس تیانا من متاسفم

T:عذرخواهی قبول نیس

A:چرااا ؟؟؟؟چون دعوا کردیم؟ 

T:واقعا فکر کردی انقد بچم؟.... نخیر چون عذرخواهی ماری رو که اون شب با من کردی بر نمیگردونه

A:پس اون چی.... اون توضیح داد بهت؟ 

T:اره و من درکش کردم ولی تو هیچ توجیح خاصی نداشتی که شرکتت رو چرا به من ترجیح دادی.... اها فهمیدم چون دوسم نداری واقعا

A:اگر دوست نداشتم الان اینجوری ب التماس میوفتادم 

T:به هر حال.... من الان دیگه برام مهمه .... و الان تصمیمم اینه که فعلا بی طرف باشم.... تا 6 ماه دیگه بعدش تصمیم میگیرم تو یا مایک 

ارشام میخواست داد بزنه ک زودتر گفتم 

T:خدافظ      A:مگه نگفتی قراره بی طرف باشی

T:خب؟      A:پس چرا میری پیش اون 

T:من توی این 6 ماه ازادم... هروقت بخوام میام جای تو هروقت بخوام میرم جای اون..... خدافظ

راهمو کشیدم رفتم وقتی داشتم میرفتن سمت اتاق مایک به یکی برخوردم 

T:ببخشید ندیدمتون      ؟؟؟ :درد داره؟ 

و یهو متوجه دردی توی پهلوم شدم که چاقو فرو شد بود توش 

؟؟؟؟ :حالا می نجاتت میده 

افتادم رو زمین و بیهوش شدم

وقتی بیدار شدم توی بیمارستان بودم و توی بخش وی ای پی هم بودم و داشتم صدای دکتر رو با یکی میشنیدم ولی نفهمیدم کی بود و دوباره بیهوش شدم 

وقتی بیدار شدم 

اون کنارم بود........ 

 

 

 

 

 

 

 

5544 کاراکتر 

اینم پارت جدید بود

برای پارت بعدی کامنت هارو بترکونین