نفرتی که تبدیل به عشق شد p11

اینم پارت جدیددددد
اینم پارت جدیدش
☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠◉☠
· · ─────── ·𖥸· ─────── · ·
.•*•.•*•.•*•.•*•.•*•.•*•.
#تیانا
مایک منو با عشق داشت میبوسید که یهو ارشام اومد داخل و داد زد
A:ولش کن مایک
T:ب تو هیچ ربطی نداره.... تا حالا که شبه حتی نیومدی دنبالم حالا یادت اومده منم هستم؟
A:تیانا فعلا با من بحث نکن..... فقط از بغلش بیا بیرون
M:چرا باید از بغل من بیاد بغل تو؟
A:چون دوست پسرشم
M:منم اکسشم T:ارشام فعلا اصلا نمخوام ببینمت
A:مهم اینه من میخوام ببینمت
M:خب دیدیش.... حالا راه باز جاده دراز... بفرمایید
A:مایک میدونی که میتونم با گفتن یک جمله از دنیا محوت کنم
T:تو غلط میکنی
ارشام دیگه جوش اومده بود ک من طرفداری مایک رو میکنم
M:خب بیا محوم کن
ارشام اومد دهن باز کنه که داد زدم
T:ارشام خفه شو و از اینجا گمشو بیرون
و بعدشم اشکام سرازیر شد
A:تیانا بزا..... T:انگار نشنیدی چی گفتم
چاقوی روی میز کنارم رو برداشتم و گذاشتمش لب گردنم
A:تیانا بیا حرف بزنیم
یهو مایک خودشو انداخت رومو چاقو از دستم دراورد
M:واقعا الان انتخابت منم؟
با گریه گفتم
T:ارهه... فقط بگو بره
ارشام که صحنه رو دید بیشتر حسودی کرد و دیگه خودش دست بکار شد
اومد و مایک رو هول داد و منو بغل کرد و عین کیسه گونی انداخت رو شونش
من با مشت محکم زدم رو کمرش ولی تاثیری نداشت که دیگه داد زدم
T:مایکککک کمکم کنن
مایک حمله کرد به ارشام و زد به پشتش که ارشام منو گذاشت زمین و با یک دستش دوتا دست باریک و کوچیک منو گرفت
من تقلا میکردم که دستامو ول کنه ولی بی فایده بود که یهو ارشام صورتشو نزدیکم کرد و منو بوسید و من در لحظه دستامو ازاد کردم و با صورتی گریون یک سیلی بهش زدم و رفتم پشت مایک وایستادم
M:حالت خوبه؟ T:نهه
A:باشه تیانا خانوم.... حالا که همکاری نمیکنی کاری میکنم بکنی
ارشام با عصبانیت رفت بیرون و ماهم درو قفل کردیم و من توی بغل مایک غش کردم
مایک منو پرنسسی بغل کرد و گذاشت رو تخت
چاقو رو گذاشت توی کشو و یک قرص گذاشت رو لبم و اب داد بهم و منم تلاشمو کردم بخورم و وقتی خوردم دیگه بیهوش شدم و نفهمیدم بعدش چیشد ولی صبح که بیدار شدم همه چیز عادی بود به جز اینکه صورت مایک پر از زخم بود
T:مایک چرا صورتت زخمیه
M:هیچی نگران نباش
رفتم از کنار بغلش کردم و گفتم
T:هنوز دوسم داری؟ M:اره عاشقتم
T:داری راستشو میگی؟ M:معلومه
T:از کجا بدونم دوباره ولم نمیکنی
M:میتونی امتحان کنی T:ولی من.....
M:هنوزم ارشام رو دوست داری؟
T:نمیدونم..... فقط کافی بود قبول کنه ک کار اشتباهی کرده ولی نمیخواد قبول کنه و اشتباه از منه همیشه
M:اممممم خب شایدددد.... راستش چرا دروغ منم نمیدونم راجبش
T:اون منو اورده اینجا و باید هنوز 2 سال و 6 ماه دیگه بمونم
M:چقدر زود این 6 ماه گذشت
T:اوهوم ولی احساس میکنم همش رو هدر دادم با اون
M:اگر تو این احساسو داری پس دلیلی نداری هنوز باهاش باشی
T:اره ولی نمیدونم چرا یک حسی بهم میگه نه هنوزم....
یهو یکی از در اومد داخل ارشام بود
A:پس هنوز دوسم داری T:من اینو نگفتم
A:پس دوسم نداری T:من اینم نگفتم
A:باید حرف بزنیم T:من حرفی ندارم با تو بزنم
A:ولی من دارم
مچ دستمو گرفت و کشید.... از اون ورم مایک کشید
M:کجا کجا.... گفت حرفی باهات نداره
A:ولی من باهاش حرف دارم
رو ب مایک کردم و گفتم
T:زود بر میگردم زیاد نمیمونم
M:مواظب خودت باش T:باش.... باییی M:بای
رفتم با ارشام و گفت
A:من دقیقا چکار کردی
پوز خند زدم و گفتم
T:حتی نمیدونی چیکار کردی... خیلی راحتی
A:خب تو بگو من چیکار کردم
دیگه حریم گرفت و هرچی عصبانیت داشتم رو ریختم بیرون و عین رپرا تند تند حرف زدم
T:فقط اینکه تو نمیخواستی باور کنی اونم کاری رو که کردی و همش رو تقصیر من انداختی که من زیادی بزرگش کردم و هنوزم نمیخوای باور کنی که همه اینکارا رو کردی
A:ببین اون شب من قبول میکنم یک معامله رو به تو ترجیح دادم ولی اومدم عذر خواهی کنم .... پس تیانا من متاسفم
T:عذرخواهی قبول نیس
A:چرااا ؟؟؟؟چون دعوا کردیم؟
T:واقعا فکر کردی انقد بچم؟.... نخیر چون عذرخواهی ماری رو که اون شب با من کردی بر نمیگردونه
A:پس اون چی.... اون توضیح داد بهت؟
T:اره و من درکش کردم ولی تو هیچ توجیح خاصی نداشتی که شرکتت رو چرا به من ترجیح دادی.... اها فهمیدم چون دوسم نداری واقعا
A:اگر دوست نداشتم الان اینجوری ب التماس میوفتادم
T:به هر حال.... من الان دیگه برام مهمه .... و الان تصمیمم اینه که فعلا بی طرف باشم.... تا 6 ماه دیگه بعدش تصمیم میگیرم تو یا مایک
ارشام میخواست داد بزنه ک زودتر گفتم
T:خدافظ A:مگه نگفتی قراره بی طرف باشی
T:خب؟ A:پس چرا میری پیش اون
T:من توی این 6 ماه ازادم... هروقت بخوام میام جای تو هروقت بخوام میرم جای اون..... خدافظ
راهمو کشیدم رفتم وقتی داشتم میرفتن سمت اتاق مایک به یکی برخوردم
T:ببخشید ندیدمتون ؟؟؟ :درد داره؟
و یهو متوجه دردی توی پهلوم شدم که چاقو فرو شد بود توش
؟؟؟؟ :حالا می نجاتت میده
افتادم رو زمین و بیهوش شدم
وقتی بیدار شدم توی بیمارستان بودم و توی بخش وی ای پی هم بودم و داشتم صدای دکتر رو با یکی میشنیدم ولی نفهمیدم کی بود و دوباره بیهوش شدم
وقتی بیدار شدم
اون کنارم بود........
5544 کاراکتر
اینم پارت جدید بود
برای پارت بعدی کامنت هارو بترکونین