نفرتی که تبدیل به عشق شد p7

Melody Melody Melody · 1403/12/13 12:00 · خواندن 2 دقیقه

اینم پارت جدیددد

ببخشید دیر شد بچه ها😅

✧༺✦✮✦༻∞ ∞༺✦✮✦༻✧

☆࿐ཽ༵༆༒ ༒༆࿐ཽ༵☆

☆彡彡ミミ☆

#آرشام

(ارشام:A تیانا:T ) 

A:عادته خودتو کیوت کنی؟.....باشه میخورم

T:افرین حالا لباس بپوش و بیا بخور 

A:اینجا که خودمون دوتاییم پس چرا لباس بپوشم ؟ 

T:پس توی اینجاهم کلی پسر هست چرا با تو باشم؟ 

A:هوییی این دوتا کلی فرق دارن 

وقتی اینو گفتم بهم جواب داد 

T:نهههههه

A:باشه باشه میپوشم

رفتم یک تیشرت جذب از توی کشو دراوردم و تنم کردم 

T:اذیت نمیشی توی این لباسای چسب؟ 

با خنده های شیطانی گفتن

A:چیشده نکنه بدنم اغوات کرده؟ 

T:چییی؟ نخیر اصلا 

زیر لب گفتم

A:حالا میبینیم 

T:چی گفتی؟ 

A:هیچی گفتم بیا بریم غذا بخوریم 

T:میشه سر میز دونفره باشه 

A:اره چرا که نه

T:باشه پس بریممممم

بعد از خوردن ناهار 👇👇👇

تیانا یک خمیازه خیلی بزرگ کشید و گفت

T:بعد از غذا خواب میچسبه و منم خوابم میاد پس میرم بخوابم

A:باشه برو منم میام 

T:تو روی کاناپه میخوابی 

A:چراااا؟ 

T:چون نمیشه منو و تو روی یک تخت باشیم 

A:چرا نشه وقتی الان زنمی

T:بهت که گفتم من فقط دوست دخترتم زنت نیستم 

A:باشه ولی من روی تخت میخوابم 

T:اما ارشام تو دست خودت نیست.... 

حرفشو قطع کردم و بهش گفتم

A:نترس بدون اجازت کاری نمیکنم 

تیانا که انگار از این حرفم جا خورده بود گفت

T:باشه پس 

#تیانا 

در واقع نمیخواستم کنارم بخوابه چون خودمم نمیتونم خودمو کنترل کنم 

رفتم روی تخت و خوابیدم و چشمامو بستم بعد از گذشت یکم حس کردم یکی دیگه هم اومد روی تخت 

T:ارشام تویی؟ 

A:مگه نخوابیده بودی؟ 

T:داشتم میخوابیدم

A:پس بخواب 

بی اختیار چرخیدم و دیدم ارشاد داره نگام میکنه 

A:به من میگی تو نمیتونی خودتو کنترل کنی و بعد خودتم..... 

T:اره نمیتونم خودمو کنترل کنم 

میخواستم بچرخم که ارشام منو گرفت و توی بغل خودش جا داد 

A:الان راحتی؟ 

T:اره خیلی 

دستمو دور کمرش حلقه کردم و ناگهانی و بی اختیار روی لپش بوسه ای گذاشتم 

که بعد از اون دیدم ارشام صورتشو نزدیکم میکنه و شروع کرد به بوسیدن لبام و منم همراهیش کردم 

یهو یکی اومد داخل اتاق و اون کسی نبود جز....... 

 

 

 

 

 

 

میدونم زود تمومش کردم چون درس دارم ولی قول میدم زود پارت بعدی رو بدم