پسر خاله جذاب من C2 P6

Melody Melody Melody · 1404/2/13 19:15 · خواندن 3 دقیقه

بچه ها بیاین که قراره جالب بشه با یکم خاطره بازی

خب خب همون طور که گفتم قراره از اینجای داستان به بعد راجب گذشته انیا و دامیان باشه راجب دوران دبیرستان شون هست 

.₊̣̇.ෆ˟̑**̑˟̑ෆ.₊̣̇.ෆ˟̑**̑˟̑ෆ.₊̣̇.ෆ˟̑**̑˟̑ෆ.₊̣̇.ෆ˟̑**̑˟̑ෆ.₊̣̇

✩̣̣̣̣̣ͯ┄•͙✧⃝•͙┄✩ͯ•͙͙✧⃝•͙͙✩ͯ┄•͙✧⃝•͙┄✩̣̣̣̣̣ͯ

◆:*:◇:*:◆:*:◇:*:◆

D:میدونستی اون موقع ازت بدم میومد؟ 😂

A:اره اروا عمت قشنگ از رفتارت مشخص بود که عاشقمی

 

(فلش بک به دوران دبیرستان) 

#نویسنده 

انیا و دامیان مثل هر روز دیگه پاشدن برن مدرسه آنیا از دست سرویس شخصیش در رفت که پیاده بره 

توی راه دوتا مرد مزاحم آنیا شدن 

????:کجا خوشگله بیا یکم باهم خوش بگذرونیم

A:فکر نکنم بتونم کمکتون کنم پس سایونارا

آنیا راهشو کشید و رفت که یکی دستشو از پشت کشید و دید همون دوتا مردن 

جیغ زد

A:ولم کنین   

که یهو دید اون دوتا مرد افتادن روی زمین و بعدش هم پشت اونا دامیان وایستاده بود 

D:همین میشه وقتی در میری......بیا سوار شو 

A:نمیخوام.......خدافظ

دامیان انیا رو مثل کیسه گونی انداخت رو دوشش و رفت سمت ماشین شخصیشون 

انیا با کلی تمنا و خواهش میگفت ولم کن ولی تاثیری نداشت 

دامیان اونو نشوند تو ماشین و کمربندش رو بست 

D:همینجا بشین فکر فرار هم به سرت نزنه

و بعدشم خودش نشست 

وقتی رسیدن به مدرسه از ماشین پیاده شدن و همه پسرا ریختن سر دنیا و و همه دخترا ریختن سر دامیان 

دنیا فقط دوید تا به بکی رسید و با بکی فرار کرد 

اما دامیان واسه خودشیرینی موند 

اون روز آنیا احساس خستگی و ضعف میکرد و یهو متوجه شد که پریود شده و دوید سمت دستشویی ها اما به دامیان بر خورد 

D:چیشد موش زبونتو خورده 

آنیا خیلی به زور و با درد گفت 

A:الان نه دامیان 

دامیان فهمید چی شده شنلش رو پیچید دور آنیا 

 

(بچه ها بعد اون اخر یک عکس براتون از همین قضیه میزارم) 

 

دامیان تا در دستشویی باهاش رفت و وقتی دید اصلا حالش خوب نیس رفت براش قرص گرفت و دید نمیتونه راه بره کولش کرد تا بیمارستان مدرسشون و بعد از چند دقیقه بکی اومد پیشش 

(B:بکی) 

B:وایییی انیا حالت خوبه؟ 

D:چه سوال چرتیه وقتی میبینی حالش خوب نیس

B:تو چی میگی .......تو چرا عصبی میشی؟ 

A:ولش کن بکی اون کمکم کرد و اینکه اره حالم خوبه همون چیز هر ماهه 

B:باشه پس من میمونم پیشت 

A:نه نمیخواد از درس میوفتی برو من تنها هستم

بکی فکر های شیطانی ای کرد و بعدش گفت

B:پس بزار دامیان بمونه      D:چرا منو میکشی وسط   A:بکی من میدونم قصد و مرضت چیه و قرار نیست اتفاق بیوفته پس زور نزن و برین جفتتون 

B:نه باید یکی پیشت بمونه یا من یا اون 

D:من میرم 

A:عه عه وایسا یکی اینجوری نمیتونه درس رو یاد بگیره

D:منم نمیتونم     A:تو بچه زرنگی خودت میفهمی 

D:اونم زرنگه         A:دامیان میرم به...... 

D:ایش توف توش باشه      B:پس بای بای

A:ای بکی...... میزنی به چاک..... اخ اخ 

D:تو بشین سر جات که داری جون میدی 

آنیا تا اخر مدرسه توی بیمارستان مدرسه موند و بعدش با کمک دامیان رفتش خونه 

 

 

اینم اون عکسی که گفتممممم

میدونم کم بود ولی شرمنده روی ماهتونم

امتحانا زیاده