
پسر خاله جذاب من C2 P8

اینم پارت جدید
وایییی بچه ها من یکبار این پارتو نوشتم و همش پرید و اینقد حرص خوردم حالا دوباره نوشتمش
───✱*.。:。✱*.:。✧*.。✰*.:。✧*.。:。*.。✱ ───
•❅──────✧❅✦❅✧──────❅•
✯¸.•´*¨`*•✿ ✿•*`¨*`•.¸✯
⋅•⋅⊰∙∘☽༓☾∘∙⊱⋅•⋅
#دامیان
آنیا وسط خنده هامون خیلی جدی شد و سرشو اورد پایین و اروم در گوشم زمزمه کرد
A:دامیان یکی پشت دره D:اوکی
یهو یکی در رو باز کرد و دوباره همون خرمگس معرکه بود
D:خانم آنیا لیست مهمونی امشب رو بیار
A:چشم قربان
و آنیا رفت توی دفترش و جسیکا خانوم هنوز هم بود
D:خانم جسیکا حرفی دارید؟
J:قربان من هنوزم فکر میکنم واسه مهمونی نباید آنیا رو ببرید
D:بر فرض با شما بریم مهمونی بازم آنیا باید باشه چون توی قراردادش اینو نوشته
J:خب ولی..... D:ولی اما و اگر نداریم بفرمایید برید
با بی حوصلگی جوابمو داد
J:چشم
بعد از اینکه جسیکا رفت آنیا اومد و لیست رو گذاشت جلوم و با بی حوصلگی دوباره روشو کرد و میخواست بره که دستشو گرفتم و کشیدمش که باعث شد بیوفته روی پاهام
A:دامیان D:بله A:خیلی خستم D:از چی
A:نمیدونم D:میخوای بریم خونه؟
A:تو بمون من میرم D:نه منم میام
A:بهمون شک میکنن حداقل من زودتر میرم تو 10 دیقه دیگه بیا
D:آنیا اینجوری نمیشه بیا بگیم که ما باهم نامزدیم
A:اما بعدا برات مشکل میشه
D:نه نمیشه
A:جسیکا حتما یک مشکلی درست میکنه
D:نه خودم حواسم بهش هست
A:نههه اینجوری که اصلا نمیشه D:حسودیت شد؟
A:اره.....یکی رو بزار مراقبش باشه
D:باشه A:حالا میتونیم بگیم؟
D:اره بیا بریم
کتم رو برداشتم و دست آنیا رو گرفتم و رفتیم بیرون اروم آنیا در گوشم بهم گفت
A:تا کسی چیزی نپرسیده چیزی نگو
D:باشه
که یهو از اونور صدای جیغ کسی رو شنیدیم
صدای جسیکا بود همه افرادی که اونجا بودن دیدنش و دیدن که سالمه یهو دوید سمتم و دستمو گرفت
J:دامیان چیکار میکنی چرا دست این دختره نکبت رو گرفتی
D:خانم جسیکا به من دست نزنین
با این محروم دستش رو پس زدم و ادامه دادم
D:این دختری که میگین هم دوست دخترمه
و بعدش رو کردم به کل افراد توی دفتر و گفتم
D:حالا هرکی جرات داره شایعه های چرت و پرت بسازه که ببینه چی سرش میاد
A:دامیان اروم باش
جسیکا یهو دستش رو بلند کرد و زد در گوش آنیا حرصم گرفت میخواستم من بزنمش ولی خود آنیا زودتر دست به کار شد و یکی دیگه زدش
J:چیکار میکنی A:اول خودت زدی .... روانی ای؟
J:همه چیز تقصیر توعه اگر تو نمیومدی دامیان مال من میشد
A:میخوای یک حقیقتی رو بدونی؟؟؟؟.... دامیان از بچگی عاشق من بوده و ما خیلی وقته باهمیم
J:داری دروغ میگی داری دروغ میگی
D:نه هرچی گفت راسته
جسیکا مث روانی ها رفتار میکرد ولی از اونجایی که واسمون مهم نبود ما رفتیم
D:بیا بریم باید واسه مهمونی اماده شیم
A:باشه بریم
یهو جسیکا جیغ زد
J:من باور نمیکنم تا وقتی نبوسیش باور نمیکنم
منم که حرصم گرفت بود کمر آنیا رو گرفتم و بوسیدمش و اونم همکاری کرد
D:حالا باورت میشه؟؟؟
A:چی شده زبونتو موش خورده؟
و ما راهمون رو کشیدیم و رفتیم
وقتی رفتیم خونه آنیا گفت میرم بخوابم واسه شب انرژی داشته باشم
D:منم میام
رفتیم تو اتاق لباسامون رو عوض کردیم من که اینقد بی حوصله بودم فقط یک شلوارک پوشیدم
رفتم تو تخت و آنیا هم یک نیم تنه بندی و شرتکش رو پوشید و گوشیش رو واسه ساعت 6 کوک کرد چون مهمونی ساعت 9 شروع میشد
A:برو لباس بپوش
D:واسه چی نکنه میترسی بلایی سرت بیارم؟
A:دامیان یک حس بدی به مهمونی دارم
D:واسه چی؟ A:نمیدونم.....همینجوری
بغلش کردم و گفتم
D:نگران نباش من اونجام هرکسی نگاه چپ کرد بهت بگو خودم حسابشو برسم
A:باشه مرسی
سرشو گذاشت رو سینه و بخواب رفت منم خوابیدم تا ساعت 6 که گوشی آنیا زنگ خورد
A:دامیان پاشو D:خیلی خبب پا شدم
#آنیا
پا شدم و رفتم تو اشپز خونه تا یک چیزی دست کنم بخورم و چون هیچی نداشتیم فقط کرن فلکس های توی کابینت رو برداشتم با شیر خوردم
دامیان هم اومد و وقتی اون میاد کلی فکرای شیطانی هم باهاش میاد
یهو خودشو بهم چسبوند و یک جعبه ی انگشتر گذاشت جلوم
D:امشب اینو دستت کن به یاد قدیما
وقتی دیدمش دلم میخواست گریه کنم
D:خوشگلکم چرا گریه میکنی A:دامیان من متاسفم
D:واسه چی؟
A:واسه اینکه ولت کردم واسه اینکه دیگه بهت زنگ نزدم من متاسفم
هق هق هام شروع شد
D:متاسف نباش.....مهم اینه الان ما پیش همین
دامیان بقلم کرد و اشکام رو از روی صورتم پاک کرد حلقه رو دراوردم و دیدم هنوز هم همون حلقس هنوزم هامون الماس
یکم با دامیان رو مبل نشستم که اروم بشم
و از اون موقع به خودمون اومدیم دیدم ساعت 7 و نیم شده
سریع رفتیم توی اتاق من رفتم سمت میز ارایشم و یک ارایش خیلی غلیظ کردم با کلی ظرافت
و موهامو حالت دادم و بعدشم لباسو پوشیدم
A:دامیان زیپم رو بیا بده بالا
دامیان اومد با کت شلوار مشکیش و اون کروات قرمزش که با من ست شده بود وقتی زیپ رو داد بالا از پشت بغلم کرد و سرش رو توی گردنم فرو برد و
D:بانو بهم افتخار میدین با من بیاین مهمونی؟
A:الانشم دارم میام
5487 کاراکتر
تا پارت بعدی باییییی