نفرتی که تبدیل به عشق شد P15

Melody Melody Melody · 1404/3/2 09:17 · خواندن 2 دقیقه

اینم پارت جدید

بیاین که پارت جدید اوردم

▅▄▃▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▁▂▃▄▅

█▒▒▒▒▒▒▒█   ◈   █▒▒▒▒▒▒▒█

✩̣̣̣̣̣ͯ┄•͙✧⃝•͙┄✩ͯ•͙͙✧⃝•͙͙✩ͯ┄•͙✧⃝•͙┄✩̣̣̣̣̣ͯ

◆:*:◇:*:◆:*:◇:*:◆

#تیانا

پس من دیگه از این به بعد توی این جزیره به عنوان یک گانگستر کار میکنم 

A:تیانا مطمعنی؟    T:اره

A:راستش من فکر میکنم این چند وقت خیلی عجیب شدی راجب هیچی بهم نمیگی 

T:خب من.....     

A:من نمیخوام مجبورت کنم ولی میتونی همه چیزو بهم بگی من همه جوره دوست دارم 

T:همه جوره؟ حتی اگر به بدترین ادم دنیا تبدیل شده باشم؟ 

A:اره      T:ارشام راستش من ..... 

یهو الا اومد داخل و    (E:الا) 

E:ارشام حالا میخوای بزاری اون اینجا بمونه؟ 

A:الا این ربطی به تو نداره گمشو بیرون 

T:باز خروس بی محل اومد 

A:الا میدونی که من فعلا از همه بالا تره رتبم حتی بابات من شدم رییس چون کسی زورش بهم نرسید پس میدونی که الان میتونم از جزیره بندازنت از جزیره بیرون 

E:بنداز من نمیترسم

A:نگهبان.....         E:نه وایسا      

T:بازم نتونستی گوهی بخوری    E:تو ببند ببینم

سریع یک پیرهن بلند برداشتم پوشیدم و رفتم سمت الا 

T:اگ تونستی منو بزنی از جزیره میرم 

A:تیانا وایسا        E:قبوله 

T:ارشام نگران نباش      

A:نگران تو نیستم نگران اسیب هایی که میخوای بزنی ام

الا میخواست یک مشت بزنه به صورت تیانا که اون جاخالی و در همون لحظه تیانا فرصت گیر اورد و با دست دیگش به فک الا زد و الا پخش زمین شد 

T:چیشد کم اوردی      E:تو...تو....    

A:الا بسته پاشو برو 

الا بعد از یک کتک حسابی خوردن پاشد و رفت 

A:شاگرد استاد شده 

T:خودت گفتی.....شقیقه..فک... قفسه سینه...نقطه حساس...... اینا جاهایی هستن که اگر بزنمشون تمومه 

A:افرین خوب حفظ میکنی

ارشام دهن باز کرد و بالاخره چیزی که میخواست رو گفت

A:تیانا تو نباید اینجا بمونی اینجا خطرناکه تو تازه لوندی اینجا و عادت نکردی هنوز در ضمن اینجا بچه ها هر 9 ماه سه دختر دیگه میارن 

T:ارشام نگران نباشش من خودم حواسم به خودم هست 

A:حالا اگر اینقدر مطمعنی باشه......راستی قبل اینکه الا بیاد چی میخواستی بگی؟ 

T:هیچی چیز مهمی نیست 

A:نمیخوای بری دوستات رو ببینی؟؟؟ 

T:چرا میرم پارمیدا رو ببینم و بهش میگم که دارم میرم خارج زندگی کنم 

A:پس منم میام چون میخوام امیر رو ببینم 

T:یک چی بهت بگم؟برکات میریزه      A:چی؟؟؟     T:پارمیدا و امیر باهمن    A:میدونستم      

T:زدی تو ذوقم☹️      A:بدو لباس بپوش بریم بیرون 

T:کجا میبریم چون واقعا حوصله ندارم و خستم 

A:باشه پس تو بمون من میرم به کارای پروازمون برسم 

T:باشه

 

 

 

 

 

 

میدونم کم بود ولی ببخشیددددد

تا پارت بعدی بای