
پسر خاله ی جذاب من C2 P9

اینم پارت جدیددددد
سلام بچه ها اینم پارت جدید
✧ ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ ✧
࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇
.•*•.•*•.•*•.•*•.•*•.•*•.
#آنیا
D:به من افتخار میدین؟
A:همین الانم دادم
ساعت 9👇👇👇
رفتیم و رسیدیم به مهمونی
منو و دامیان از اونجایی که باهم از طرف شرکت اومده بودیم مث شاهزاده و پرنسس دست همو گرفتیم
وقتی وارد شدیم با کسی مواجه شدم که فکر نمیکردم اونجا باشه
L:سلام آنیا A:لایت تو اینجا چیکار میکنی؟
D:اون وارث خانواده یاگامی هست دومین شرکت معروف ژاپن
L:هنوز معلوم نیس کی اوله اقای فورجر
A:منظورت چیه
D:امشب این جشن برای هدیه بهترین شرکت ژاپنه
A:لایت یک دیقه میای باهات کار دارم
لایت رو کشیدم کنار و اروم در گوشش پچ زدم
A:ناراحتی؟
L:نمیتونم بگم نه چون دروغه ولی بیشتر از ناراحت حرص میخورم
A:چراااا L:اخه چیه من از اون کمتره
A:لایت من بهت گفتم اگر تو قبول کنی اما چرا الان داری اینجوری میکنی
L:چون من میخوام عادلانه باشه نمیخوام زورت کنم
A:مرسی که اینقد شریفی ولی الان دیره
L:من تلاشم رو میکنم و تورو مال خودم میکنم ولی نه با زور چون من واقعا دوست دارم
A:لایت واقعا مرسی
بعدش بغلش کردم و خیلی یواشکی جوری که هیچکس نفهمید بوسه ای ریز روی لپش گذاشتم
L:الان من.....
A:نه حس برنده بودن نکن من فقط تشکر کردم و یک چیزی
L:چی؟
A:من میدونم تو نمیتونی منو جدا کنی از اون پس بیا وقتی تو تسلیم شدی بازم دوست باشیم
L:آنیا..... A:لطفاااا L:قبوله
D:هی شما دوتا بیاین اینجا ببینم
دامیان دستم رو کشید و برد یک گوشه از تالار
D:منم میخوام A:چیو؟
D:اون بوس دیگه چی بود؟
A:فقط تشکر کردم و خب چون دوست پسر قبلیم بوده پس عب نداره
D:انیا تو الان یک دوست پسر جدید داری پس فکر کردی میتونی همینجوری راه بری و مردم رو ببوسی؟
A:نه من منظورم این نبود.....
دامیان در لحظه لباشو گذاش رو لبم و ولع زیادی میخورد یهو بلند شد
D:همه چیز تو فقط فقط مال خودمه
A:دامیان من..... D:نمیخواد بگی
دامیان به طور قهر مانندی بلند شد رفت سمت جایی که همه اونجان رفت پای یک میز و با چند نفر مشغول شد و نوشیدنی میخورد اینقد مشروب خورد که من اگر میخوردم بالان همرو بالا میاوردم ولی دامیان ظرفیتش بالا بود پس بازم میتونست بخوره
از اونجایی که منم ناراحت بودم رفتم یک گوشه و با اون خانوم هایی که اومده بودن مشغول شدم
???:شما از کدوم شرکت اومدید؟؟ رییس هستید یا منشی
A:من از شرکت فورجر اومدم و دستیار ایشون هستم
????:اسمتون چیه؟؟ A:آنیا ???:فامیلتون؟
نمیخواستم بگم فورجر پس فامیل بابام رو گفتم
A:دزموند
و در لحظه اشکی از گوشه چشمام سرازیر شد و افتادم رو زمین و یاد بابام افتادم
یاد این افتادم که چجوری مرد چجوری رفت
چشمام سیاهی رفت و بعدش دیگه هیچی ندیدم
#دامیان
دیدم یهو صدای جیغ یکی اومد
???:کمککک یکی اینجا غش کرده اسمش آنیا دزمونده
وقتی کلمه دزموند رو شنیدم شرایط رو فهمیدم و سریع دویدم بغلش کردم
D:آنیا...انیا
چشماش رو یکم باز کرد با صدای ضعیفی گفت
A:ب..ا..با
فهمیدم از شدت ناراحتی غش کرده که یهو لایت اومد
L:آنیااااا
???:شما دوتا چ نسبتی باهاش دارین
از اونجایی که انیا نمیخواست بگم دوست پسرشم پس گفتم
D:رییسش L:دوست پسرش D:سابق
انیا رو پرنسسی بغل کردم و بردمش توی یکی از اتاق های تالار و بعد از نیم ساعت بیدار شد
D:آنی.....
هنوز حرفم رو نزدم که بغلم کرد هق هق شروع کرد به گریه
همونجور که گریه میکرد بهم میگفت
A:دامیان...بابامم
سرشو در اغوشم گرفتم و گفتم
D:آنیا اروم باش A:اما دامیاننن.....
انیا بعد از چند دقیقه اروم گرفت و رفت دستشویی و دوباره ارایش کرد و درومد
تقریبا وقت اعلام لیست بهترین ها بود
پس رفتیم پایین
4276 کاراکتر
تا پارت بعدی بایییی