نفرتی که تبدیل به عشق شد P17

پارت جدید اوردم
اومدم با این پارت با کلی شخصیت جدید
█▒▒▒▒▒▒▒▒▒10%
███▒▒▒▒▒▒▒30%
█████▒▒▒▒▒50%
████████▒▒80%
██████████100%
#تیانا
ساعت ۹ صبح پرواز داریم و تقریبا پروازمون دو ساعت طول میکشه واسه همین ساعت ۶ صبح بلند شدم وسایل رو یک دور دیگه چیدم و یک چیزای دیگه ای هم اضافه تر برداشتم که ساعت ۷ ارشام بیدار شد
A:وسایل رو داری میچینی؟
T:اره....مال تورم چیدم حاضر شو که نیم ساعت دیگه بریم چون باید ۱ ساعت قبل از پرواز فرودگاه باشیم
A:باشه
هردومون یک تیپ اسپرت زدیم و چون قرار بود بریم شهر من زیاد لباسای کوتاه مث شرتک لی و اینا نپوشیدم
رفتیم فرودگاه ساعت ۸ شده بود رفتیم و گیت فرودگاه رد شدیم و از اون موقع رفتیم 8:30 شده بود و نیم ساعت بعدش پرواز بود پس یکم اول نشستیم و ساعت یک ربع به ۹ شد و گفتن بریم توی هواپیما بشینیم ما قسمت VIP بودیم
رفتیم و ساعت ۱۱ رسیدیم و سوار تاکسی شدیم و اول رفتیم خونه من وقتی رسیدیم جلو در خونه دست ارشام رو گرفتم و بهش گفتم
T:ارشام پدرم و مادرم شاید اول مخالفت کنن ولی تو بازم کنارم میمونی مگه نه؟
A:اره من هیچوقت ولت نمیکنم
رفتیم توی خونه اول از همه پریدم بغل مامان و بابام
(مامانش:M باباش:D)
M:عزیزم این همه وقت کجا بودی؟
T:پیش ارشام توی خارج بودم باهم رفتیم اونجا و تصمیم گرفتیم اونجا زندگی کنیم باهم
D:پس تو و ارشام؟ A:بله عمو
M:اوه توهم اینجایی A:بله زن عمو
A:تیانا من میرم پیش پدر و مادر خودم
T:وایسا باهم بریممممم A:باشه
رفتم وسایلم رو گذاشتم توی اتاقم و بدو بدو رفتم دست ارشام رو گرفتم و
T:مامان بابا ما میریم M:شب میای یا نه؟
T:احتمالا بیام وسایلم رو بردارم و بریم هتل ....راستی ارتا رو ندیدین؟
D:نه رفته بیرون T:باشه...ما رفتیم
از خونه ما تا خونه ارشام فقط چندتا کوچه بود پس پیاده رفتیم و توی راه بهترین چیز اتفاق افتاد ارتا رو دیدم با یک دختره ولی بهش توجه نکردم فقط دویدم بغلش جوری پریدم که پاهامو دور کمرش حلقه کردم
و فقط داد زدم
(آرتا:L پارمیس:P)
T:آرتااااااا L:تیانااااا
یکم بغلش موندم و بعدش اومد پایین
T:دلم برات تنگ شده بود
L:منم.....این همه وقت کجا بودی؟
T:با ارشام خارج بودیم و قراره از این به بعد اونجا زندگی کنیم
L:مطمعنی؟ A:سلام داداش
L:به به میبینم خواهرمو تور کردی خیلی کلکی
داداش من بر خلاف بقیه داداش ها اونجوری غیرتی نمیشه روم
سر نا اشنا ها و غریبه ها خیلی حساسه ولی از کسی که مطمعن باشه براش راحت منو میده دستش😐
A:شماهم که دست کمی از ما ندارین
P:سلام ارشام
T:عه ارشام این اون دختر خاله نیس که.....
A:لازم نیس اینجا بگیش T:اوه باشه
L:اون دختر خالته که چی؟
A:هیچی داداش خواهرت یکم خستس هذیون میگه
T:اره ارتا نگران نباش من خستم پارمیس رو با یکی دیگه اشتباه گرفتم
P:ارتا بریم دیگه
راستش منو و پارمیس اهم مشکلات زیادی داشتیم ولی من به لطف ارتا چیزی بهش نمیگم فعلا
A:تیانا ماهم باید بریم
T:اوه باشه بریم...بای ارتا و پارمیس
تک خنده ای مردم و رومو برگردوندم و با ارشام رفتیم
وقتی کمی ازشون فاصله گرفتیم شروع کردم غرغر کردن
T:وای وای اه اه این دختره چقد سلیطس اول که روی تو کراش داشته تازه چند بارم میخواست اغوات کنه حالا هم اومده سراغ داداشم
A:نگران نباش من به ارتا میگم
T:نه اخه میدونم ارتا گوگل نمیخوره حرصم گرفته الان که ما برگشتیم میترسم بیاد دوباره سراغ تو
A:خب مگه من قبولش میکنم؟
T:میدونم ولی بازم حرصم میاد A:حسودی میکنی؟
T:ارههه
A:باشه باشه اروم باش حالا فعلا بیا بریم خونه ما
T:باشه
دستشو گرفتم و رفتیم
توی راه به اینکه رفتارم چجوری بود فکر کردم به این فکر میکردم که چقد خوب خندیدم الکی چقد بازیگریم خوب بود که هیچکس متوجه من نشد حتی ارشام ولی فقط واسه دوتا چیز خوشحالی واقعیم رو دیدم و مطمعنم
اول بخاطر پدر و مادرم دوم بخاطر ارتا
وقتی رسیدیم رفتم بغل زن عمو عمو و همون کارای همیشگی رو کردیم و اونجا یکم نشستیم و ناهار خوردیم بعد از ظهر من یکم خوابیدم ساعت ۴ تا ۷ شب خوابیدم و بعدش بیدار شدم و رفتیم وسایل منو برداشتیم و رفتیم هتل وقتی رفتیم توی اتاقمون من رفتم یک دوش سریع گرفتم و اومدم خسته نشستم که موهامو خشک کنم که یهو ارشام اومد سشوار رو برداشتم شروع کرد موهای منو خشک کردن
A:خیلی خسته ای؟
نمیدونم اگر میگفتم نه میفهمید ناراحتم یا نه ولی بهش قول دادم دروغ نگم پس
T:اره خیلی خستم و ناراحتم A:از چی؟
T:نمیدونم حتی خودمم نمیدونم
A:تیانا میخوای راجبش بیشتر بگی؟ T:نه واقعا
A:من مجبورت نمی کنم ولی هروقت خواستی بیا بهم بگو
T:باشه
یکم حالم بهتر شد اما وقتی خواب بودم......
۵۰۱۲ کاراکتر
ببخشید اگر کم بود ولی فردا صب امتحان دارم و باید بخوابم
بای بای تا پارت بعدی